چرا اینترنت روزبه روز بدتر می شود؟

چرا اینترنت روزبه روز بدتر می شود؟

الف دانلود: اگر از خودتان پرسیده اید چرا هر روز تجربه تان از اینترنت خسته کننده تر، شلوغ تر و تحمیلی تر می شود، شما تنها نیستید. روزگاری نه چندان دور، فضای وب به ما احساس آزادی و کشف می داد؛ پلت فرم ها وعده داده بودند که صدای کاربران را تقویت نمایند و مرزهای خلاقیت را گسترش دهند. اما امروز همان ابزارها به میدان هایی از تبلیغات، محدودیت و الگوریتم های پرطمع بدل شده اند.


به گزارش الف دانلود به نقل از خبر آنلاین، به نقل از یک پزشک، این پدیده که کُری دکتروف (Cory Doctorow) آنرا «اِنشیتیفیکیشن» (Enshittification) می نامد، توضیح می دهد چطور رسانه های اجتماعی، فروشگاه های آنلاین و حتی هوش مصنوعی، در چرخه ای تکراری از زوال گرفتار شده اند.
کلمهٔ Enshittification را دکتروف چند سال پیش برای توصیف «پوسیدگی تدریجی پلت فرم ها» ابداع کرد! او می گوید گاهی برای آن که مردم به مساله ای پیچیده توجه نمایند، باید نامی خنده دار و زمخت برایش بسازید. این واژه ابتدا در یک توییت عصبی متولد شد، زمانی که وی در تعطیلات خانوادگی با وب سایت TripAdvisor کار می کرد و با ده ها ردیاب (tracker) و تبلیغ مزاحم روبه رو شد. همان جا نوشت: «این یکی از اِنشیتیفای شده ترین سایت هایی است که دیده ام!» بازخورد طنزآمیز کاربران موجب شد بعدها این واژه به مفهومی تحلیلی بدل شود.
بگفته او، اِنشیتیفیکیشن توصیف فنیِ ساده ای نیست، بلکه روایتی علّی است از چگونگی زوال تدریجی پلت فرم ها. در این الگو، شرکتها ابتدا برای جلب کاربران، خدماتی صادقانه و با کیفیت عرضه می دهند. سپس زمانی که کاربران به آنها وابسته شدند، کیفیت را کم می کنند تا منافع تبلیغ دهندگان و شرکای تجاری را بالا ببرند. در مرحلهٔ سوم، حتی آن شرکای تجاری هم قربانی می شوند و شرکت تمام سود را برای مدیران و سهام داران خود برمی دارد. نتیجه، چیزی است شبیه به «تپه ای از زبالهٔ دیجیتال» که کاربران در آن گیر افتاده اند.
او تاکید می کند که این روند نتیجهٔ بد یا به اصطلاح شرور شدن افراد نیست، بلکه حاصل حذف تدریجیِ «نیروهای بازدارنده» است؛ یعنی دیگر هیچ ترسی از مجازات، رقابت یا نظارت باقی نمانده است. وقتی قوانین ضدانحصار و فشار اجتماعی از میان می روند، شرکتها آزاد می شوند تا تجربهٔ کاربر را قربانی سود کوتاه مدت کنند.

به ظاهر، روندی که دکتروف توصیف می کند، همان منطق سادهٔ سرمایه داری است: ابتدا کالا ارزان و جذاب است، سپس با تثبیت بازار، کیفیت افت می کند. اما او تفاوت مهمی را برجسته می کند: «مشکل، سرمایه داری نیست، بلکه نبودِ مهار است.» شرکتها زمانی اخلاقی تر عمل می کنند که از رقابت یا قانون بترسند. وقتی هر دو از میان می رود، تنها چیزی که باقی می ماند حرص است.

در جهان فیزیکی، دو عامل مانع طغیان شرکتها می شود: رقابت بازار و نظارت دولت. اما در فناوری، هر دو تضعیف شده اند. ادغام های گسترده، مانند خرید اینستاگرام توسط فیسبوک، نشان داد قانون ضدانحصار دیگر کارآمدی ندارد. حتی زمانی که زاکربرگ به صراحت نوشت هدفش از خرید «کاهش رقابت» است، وزارت دادگستری آمریکا معامله را تأیید کرد.
دکتروف توضیح می دهد که ضعف قانون گذاری ضدانحصار و گسترش بیش ازحد قوانین مالکیت فکری، دو ستون اصلی سقوط اینترنت آزاد بوده اند. در جهان واقعی، فروشگاه هایی مانند والمارت همواره به علت رقابت و نظارت دولتی در حدی از تعادل نگه داشته می شدند. اما در دنیای دیجیتال، هیچ یک از این دو عامل به درستی عمل نکرد.
وقتی بخش فناوری به چند ابرشرکت محدود شد، رقابت واقعی از بین رفت. زاکربرگ در ایمیلی رسمی به مدیر مالی خود نوشت خرید اینستاگرام به این علت به انجام می رسد که کاربران درحال ترک فیسبوک هستند و با این خرید، «رقابت حذف می شود». این جمله، به تعبیر دکتروف، اعتراف صریح به انحصارطلبی است. با این وجود، نهادهای نظارتی دولت اوباما آنرا تصویب کردند. چنین بی عملی در مقابل انحصار، به شرکتها آموخت که هیچ پیامد قانونی جدی در انتظارشان نیست.
وقتی تنها چند شرکت بر صنعتی چیره می شوند، به سادگی می توانند بر قوانین تاثیر بگذارند. آنها بودجهٔ کلان تبلیغاتی و لابی گری دارند، و بر خلاف صدها شرکت کوچک که هرکدام منافع متفاوتی دارند، این چند غول می توانند به سادگی موضعی واحد بگیرند و قانون را به نفع خود شکل دهند. دکتروف به کنایه می گوید: «وقتی پاپ جهان تازه کشف شده را میان قدرت ها تقسیم کرد، بازاری مشابه امروزِ فناوری شکل گرفت؛ هر شرکت سهم خویش را گرفت و از رقابت دست کشید.»
در گفت و گو، سارا جونگ پرسشی کلیدی مطرح می کند: آیا آن چه امروز «آلودگی هوش مصنوعی» یا «AI slop» می نامیم، شکل تازه ای از اِنشیتیفیکیشن نیست؟ دکتروف پاسخ می دهد که این دو پدیده عمیقاً در هم تنیده اند. هر دو محصول نظامی اند که در آن، شرکت های واسط (intermediaries) بیش از اندازه قدرتمند شده اند و هیچ کس توان نظارت بر آنها را ندارد.
او سپس از تفاوت «میانجی» و «میانجی قدرتمند» سخن می گوید. میانجی ها به خودی خود بد نیستند؛ هر نویسنده یا موسیقی دان برای رسیدن به مخاطب به ناشر و پخش کننده نیاز دارد. مشکل زمانی شروع می شود که این واسطه ها از نقش خدمت کار به دروازه بان (gatekeeper) تبدیل می شوند. دکتروف می گوید: «قدرت انحصاری، بزرگ ترین جاذبه برای مافیاست، چون دقیقا همان جا می توان از دو سوی بازار باج گرفت.»
دکتروف در گفت و گو توضیح می دهد که «هوش مصنوعی مولد» (Generative AI) در حقیقت ادامهٔ همان الگوی اِنشیتیفیکیشن است، فقط این دفعه با چهره ای فریبنده تر. بجای آن که انسان ها محتوا تولید کنند و پلت فرم ها از آن سو استفاده کنند، حالا خود پلت فرم ها با داده های ما محتوا می سازند و بازار را با «خوراک ماشینی» یا همان AI slop پر می کنند.

اما او اخطار می دهد که باید میان دو مفهوم تفکیک قائل شد: نخست، «فرایند آموزشی» (training) که در آن هوش مصنوعی آثار انسانی را تحلیل می کند و دوم، «انحصار ناشران و شرکت های رسانه ای» که می خواهند از این قانون به سود خود استفاده نمایند. به زعم او، اگر حق تازه ای برای «کنترل آموزش مدل ها» ایجاد شود، در عمل سود آن به جیب همان ناشران انحصارگر خواهد رفت، نه خالقان مستقل. او با طنز می گوید: «دادن پول توجیبی بیشتر به کودکِ زورگو، فقط سبب می شود غذای دیگران را هم بخورد.»
از نظر دکتروف، مساله اصلی در آموزش هوش مصنوعی، «حق شمردن» (right to count) است. همانطور که پژوهشگر داده می تواند تعداد کلمات در یک کتاب را بشمارد، الگوریتم هم باید بتواند الگوها را بی اجازه ناشر بررسی کند. اگر این کار ممنوع شود، نه فقط مدلهای زبانی بلکه تمام پژوهش های آماری و زبانی فلج خواهند شد.
وی در ادامه به یکی از جنجالی ترین پرسش های مصاحبه پاسخ می دهد: آیا توسعهٔ قوانین کپی رایت واقعا به نفع هنرمندان بوده است؟ پاسخ او قاطع است: «هرگز». در چهل سال گذشته، هر بار که قانون حق نشر گسترده تر شده، سود شرکت های رسانه ای بالا رفته و سهم واقعی هنرمندان کاسته شده است.
از دید دکتروف، تنها استثنای موفق اخیر، «اتحادیهٔ نویسندگان آمریکا» (Writers Guild of America) بود که در مقابل استفاده بی رویه از هوش مصنوعی ایستاد. دلیل موفقیت آن، وجود ساختار «چانه زنی بخشی» (sectoral bargaining) بود؛ یعنی همه نویسندگان سینما و تلویزیون بصورت یک پارچه در مقابل استودیوها مذاکره کردند. او می گوید: «اگر مقرر است قانونی تازه بنویسیم، بهتر است بجای گسترش حق نشر، این نوع چانه زنی را قانونی نماییم.»
داکتِرو پیشبینی می کند که حباب کنونی هوش مصنوعی به زودی می ترکد. او آمار چشم گیری عرضه می دهد: تنها هفت شرکت، حالا سی درصد از شاخص S&P 500 را می سازند، درحالی که سرمایه گذاری شان در عرصه هوش مصنوعی به ۷۰۰ میلیارد دلار رسیده اما کل درآمد حاصل از آن فقط ۴۵ میلیارد دلار است. حتی اگر این سرمایه گذاری ها ورشکست شوند و دارایی ها با ده درصد ارزش واقعی فروخته شود، هزینه نگه داری مدلها آن قدر سنگین است که باز هم کسی قادر به ادامه کار نخواهد بود.
او می گوید: «ما داریم واژه پیشبینی کننده ها (next-word guessers) را با مغزهای مصنوعی اشتباه می گیریم. همانطور که نمی توان با اصلاح نژاد اسب، لوکوموتیو ساخت، با افزودن میلیاردها واژه هم نمی توان هوش آفرید.»
از دید او، هوش مصنوعی در مشاغل پردرآمد مانند مهندسی نرم افزار یا رادیولوژی تهدیدی جدی تر از هنر و تصویرسازی است، چونکه شرکتها می کوشند متخصصان را با روبات های ارزان جایگزین کنند. اما نتیجه نه صرفه جویی، بلکه فاجعه است: کیفیت کار سقوط می کند و مسئولیت خطاها بر دوش انسان های باقیمانده می افتد.


منبع:

1404/08/13
10:29:33
0.0 / 5
3
تگهای خبر: آنلاین , اینترنت , پژوهش , تجربه
این پست الف دانلود را می پسندید؟
(0)
(0)
X

تازه ترین پستهای مرتبط
نظرات خوانندگان الف دانلود در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
= ۷ بعلاوه ۲
پربیننده ترین ها

پربحث ترین ها

جدیدترین ها

الف دانلود